5 | درباره معنی زندگی

+روزى مردى به نزد ویل دورانت، مورخ و اندیشمند مشهور، رفت و از او درخواست کرد دلیلى به دست او بدهد که “چرا نباید خودکشى کند؟” دورانت در آن وقت محدود، جواب هایى به او داد و مدتى بعد، نامه اى براى بیش از صد شخصیت مشهور فرستاد و درباره ى معنى زندگى از آن ها نظر خواست.

بعد از مدت ها درگیری با امتحان و دانشگاه سعی کردم با یه کتاب سبکتر شروع کنم. اول تو پیشنهاد ویژه دیجیکالا چشمم به این کتاب افتاد . تیترش ، خلاصه پشت جلدش و البته اسم نویسنده اش کنجکاویمو برانگیخت که ببینم جناب دورانت چه جوابی به اون عزیز از دست رفته داده و نهایتا بقیه چه جوابی به سوالای ویل دورانت میدن :))))).

جالبترین بخشهایی که خوندم مربوط به افرادی بود که به وجود خدا اعتقادی نداشتن ؛ چون اونا نسبت به افراد دیندار کار سخت تری رو برای پیدا کردن معنی زندگیشون در پیش دارن .

جوابها و نتیجه ی کلی دورانت رو از نظر من با خواص فلسفه و منطق میشه نقض کرد چون هر نتیجه ای میتونه درست باشه و این خاصیت منطقه :-دی.

ولی این وسط به یه سری جمله برخورد کردم که خوندشون برای خودم خالی از لطف نبود :

1-او می پرسد : چرا معنای زندگی را بیرون از خود زندگی جستجو میکنید ؟

پادشاهی که افسانه های ما از او سخن می گویند ، آیا وجود دارد ؟ نمیدانم ، و این مهم نیست . میدانم که کوه های ماه زیبا هستند وقتی هلال زمین آنها را روشن می کند . اگر پادشاه مثل همیشه ، از زمان تولدش نامرئی و خاموش بماند ، من در وجودش شک خواهم کرد ؛ اما در مورد زندگی یا زیبایی این لحظه ، یا سعادتِ عمل شک نمی کنم.سوفسطایی ها به ما می آموزند که زندگی فقط لحظه ی کوتاهی در خط سیر یک ستاره است ؛ آنها می گویند که هیچ چیزی یقینی نیست مگر شکست و نابودی . ولی در مورد خودم باید به شما بگویم که چیزی جز پیروزی و زندگی وجود ندارد .(نامه آندره موروئا، صص 69 و 70)

*میگم چیه من فرانسه رو دوست دارم ^_^

2- اگر بر مردن اصرار داری ، متعهدانه تن به خطر بده و در افزودن این کشفیات نقشی به عهده بگیر ؛پیه آزمایش های پزشکی و مکانیکی را به تن خود بمال و به زندگی و مرگ خود معنی و مفهوم ببخش.اما هرکاری میکنی ، از فلسفه نمیر .(صص 132و 133)

 

3-در اینجا در قطار مورگان تاون به پیتسبرگ ، زنی هست که سراپا خنده است و با بچه اش بازی می کند.آهای شما ، ای روشنفکران ناشاد شهرها! آیا فکر میکنید عمیقتر از این زن هستید ؟ و تو ای دانشمند سوفسطایی که بیهوده در پی فهم جز بر اساس جز هستی ،نمیبینی که این زن فیلسوفی بزرگتر از توست ، چون خودش را در مقام فرد فراموش کرده و جایی در کل پیدا کرده است؟(ص141)

___________________________________

+در کل بخوایم در نظر بگیریم تجربه ی جالبی میتونه باشه=)

تندیس بی اعصاب ترین جوابم میدیم به برنارد شاو:

آخر من از کجا بدانم؟

آیا خود سوال اصلا معنایی دارد؟

=)))))

___________________________________

+همای از جان خود سیری
که خاموشی نمی گیری!
لبت را چون لبان فرخی دوزند
تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تو را بر سر در میخانه آویزند 
شعر از همای
♫♫