یه خانوادهی عراقی تصادف کرده بودن و آورده بودنشون اورژانس. هرچی تلاش کردیم نه فارسی بلد بودن و نه انگلیسی و نمیشد باهاشون ارتباط گرفت. کلی تو اورژانس گشتیم تا آخرش یه آقایی که همراه بیمار بود اومد و گفت من عربی بلدم. با یه اعتماد به نفسی رو کرد به آقای مسن عرب زبان و شروع کرد به فارسی دست و پا شکسته حرف زدن که مثلا حاجی، دست دست، الم؟ 10| شاخه ی عشق الهی...
برچسب : نویسنده : daylight بازدید : 41