6 | نامه به کودکی که همین حوالی متولد شد

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام

 

از کودک خواندنت بیزارم چرا که این لفظ برای کسی است که هیچ قدرتی ندارد ؛پس از هم اکنون "تو" می خوانمت.

"تو" عزیز! هم اکنون از مسیری چندماهه  و خوابی طولانی ،  روزگار و زندگی ات را به عرصه ی وجود کشانده ای ؛ از بطن مادرت و سیاره تنهایی گرم و نرمت پا به سیاره ای سخت و خشن گذاشته ای که ما آن را زمین مینامیم؛سنگریزه ای کوچک میان صخره های جهان آفرینش.

"تو" عزیزم ! من از قدرتت حیران و شگفت زده ام و از این رو تو را کودک نمی خوانم . توانایی عظیمی که من در چشمان نوگشوده و انگشتان پیچیده به انگشت اشاره ام میبینم حیرت انگیز است و چه بسا بتوان جهانی دیگر را با این انرژی به وجود آورد!

اغراق نمیکنم ! میتوانی حقیقت سخنم را در آینده ات ببینی . آینده! به راستی که چه لفظ هراسناکی است. میدانم! من خود از قدرتت سخن گفتم و تو را شخصی آفریننده خواندم ؛ اما از آن دستانی که تو را در آغوش گرفته هراسناکم ! من میترسم که تو با توانایی یک الهه ی اساطیری ، نهایتا آنقدر تیره و کدر شوی که حتی در جهنم دنیا هم جایی برای "تو" نباشد. میدانم! او کسی است که "تو" را آفریده اما اگر چشمان مرا داشتی و خاطراتم را با من تجربه میکردی ، ذره ذره میچشیدی که این آفریننده های ثانویه همانقدر قابل اعتمادند که نیروی جاذبه ی لبه ی پرتگاه یا اسلحه ی پری که به سمت شقیقه نشانه رفته است میتواند قابل اعتماد باشد.

"تو" زیبای من! مهم نیست صورتت از نظر ملاقات کنندگان سراسر شوقت که دمادم تبریک میگویند زیبا باشد یا نه! مهم نیست بینی ات به پدرت رفته باشد یا به مادرت یا عمه ی پیری که کنج اتاقش روزهای جوانی اش را لابلای آلبوم قدیمی دیوانه وار سیر می کند! مهم نیست چال گونه داشته باشی یا نه، چشمانت زلال آبی دریا را به یاد بیاورد یا سبزی جنگل را... برایم هیچکدام مهم نیست.

اما "تو" عزیزم !مهم این است که لبهایت باید قادر باشند کلمات را به زیباترین نحو بیان کنند و به شیوه ای سحر آمیز، وردی جادویی باشند برای زخمهای روح عزیز ترین کسانی که میتوانی در زندگی بیابی.

گاه نیز این لبها باید بوسه ای سازند چرا که هر احساسی را به کلمات نمیتوان مجسم کرد... برایت از عشق می گویم.

"تو" مهربانم! مهم این است که شانه هایی داشته باشی آرامش بخش تر و استوار تر از هرآنچه اطرافت هست... و آغوشی گشوده برای هرکه لایق "تو" است.

میدانم خسته ای از راهی که آمدی ... کمی استراحت کن . ماجراهای زیادی مانده که باید پشت سر بگذاری!

راستی "تو" عزیزم! به دنیا خوش آمدی... :)

10| شاخه ی عشق الهی...
ما را در سایت 10| شاخه ی عشق الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daylight بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 22:00